صالحی‌امیری‌ها چگونه جامعه را وارد سیاه چاله می‌کنند؟

ظاهراً چند صباحی است که آقای صالحی امیری پس از تغییر دولت‌ و کنار رفتن آقای روحانی و رفقایش، قصد کرده از آن سابقه‌ی امنیتی و یا دولتی –دست‌کم در ظاهر- فاصله گرفته و به جرگه‌ی شبه روشنفکران و منوّرکنندگان ذهن‌های اجتماعی بپردازد.
- اخبار سیاسی -

گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم-عبدالله عبداللهی: رضا صالحی امیری در دوره‌ای تصدی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را در عهد ریاست‌جمهوری آقای حسن روحانی برعهده داشت؛ او پست‌های دیگری همچون ریاست سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران و همچنین وزارت ورزش و جوانان را هم در دهه 90 و دوران ریاست‌جمهوری آقای روحانی عهده‌دار بوده است. (عکس الصاقی به این یادداشت، تصویر آقای صالحی امیری است)

در همان دوران معرفی او به عنوان وزیر، یکی از مباحثی که زیاد درباره او در برخی نطق ها و یادداشت‌ها گفته می‌شد، سابقه امنیتی ایشان پیش از ورود به عرصه‌ی آشکار سیاست است؛ که البته این موضوع ارتباط خیلی زیادی به ادامه‌‌ی این متن ندارد و صرفاً از جهت آشنایی با سوابق آقای صالحی امیری آمده است.

اگرچه مطلعان آن دوران هم می‌گویند که ایشان حتی در همان پست امنیتی که روزگاری عهده دار بود هم تخلفاتی داشت که به بررسیهای قضایی و … منجر شد!

دهه «رکود، عبرت، تجربه»/رکود رکورد زد؛ رشد 1 دهه فقط 1درصددهه 90؛ دهۀ «رکود، عبرت، تجربه»

 

امّا ظاهراً چند صباحی است که آقای صالحی امیری پس از تغییر دولت‌ و کنار رفتن آقای روحانی و رفقایش، قصد کرده از آن سابقه‌ی امنیتی و یا دولتی –دست‌کم در ظاهر- فاصله گرفته و به جرگه‌ی شبه روشنفکران و منوّرکنندگان ذهن‌های اجتماعی بپردازد. به همین دلیل است که در جلسات نسبتاً متعددی، چه خصوصی و چه عمومی، برای بررسی مسائل جامعه و مهمتر از آن، تحلیل چرایی حضور جامعه و کشور در این نقطه، شرکت می‌کند و دیدگاه‌های خود را منتشر می‌سازد.

البته آقای صالحی‌امیری در این حوزه تنها نیست و دیگرانی نیز به او کمک می‌کنند؛ امّا با عنایت به مصرف‌شدگی شاید بیش از حد افرادی مانند آقای محمد فاضلی یا دیگرانی شبیه به او در جریان حامیان روحانی و دوم‌خرداد، حالا صالحی امیری به عنوان چهره‌ای کمتر شناخته شده، بیشتر وارد میدان شده است؛ گویی که روشنفکر جدیدتری ظهور کرده و دیدگاه‌های متفاوت‌تری آورده است؛ روشنفکری که «مثلاً» به پروژه‌های شکست خورده سیاسی وابستگی کمتری دارد!

امّا دقیقاً مسئله‌ای که باید مخاطب دیدگاه‌های ایشان به آن توجه کند همینجاست. مثلاً در یکی از سخنرانی‌های آقای صالحی‌امیری که طی یکی دوماه اخیر بیشتر مورد توجه قرار گرفت، ایشان در معیت آقای ظریف، از بحرانی به نام مهاجرت در ایران سخن می‌گوید؛ وی مدعی می‌شود که 60 درصد مردم ایران میل به مهاجرت دارند؛ و ادعای مهمتر اینکه علت این عدد بالا، نحوه‌ی حکمرانی در کشور است که باید اصلاح شود.

اینکه این آمار از کجا درآمده و اصلاً آیا اگر هم تحقیقی در این باره وجود داشته باشد، آیا نوع سوالات آن و یا تحلیل نتایج آن استاندارد است یا سیاسی، به جای خود؛ صرفاً به این نکته در اینجا اکتفا می‌کنیم که هیچ تحقیق دقیق و مورد اجماعی در این زمینه که چنین عددی را اثبات کند، وجود ندارد. امّا اصلاً بحث ما در این یادداشت همین هم نیست. چه آنکه درباره‌ی میل به مهاجرت یا تعداد مهاجرین، اعداد و ارقام متفاوتی وجود دارد؛ در آمارهای برخی مراکزی که می‌گویند مهاجرت را رصد می‌کنند آمده است که ایران برخلاف برخی تصورها بیست‌وسومین کشور جهان به لحاظ مهاجرپذیری و پنجاه‌وچهارمین کشور در جهان به لحاظ مهاجر فرستی است! یعنی پنجاه و سه کشور جلوتر از ایران از جهت اعزام مهاجر وجود دارند. اما اگر کسی به این اعداد توجه نکند و فقط فرمایشات آقای صالحی‌امیری را شنیده باشد، احتمالا‌ً تصور می‌کند که اگر 85 میلیون نفر در ایران زندگی می‌کنند، لابد تا الان همین تعداد از ایرانیان هم به خارج رفته‌اند و ایران قاعدتاً باید رتبه‌ی اول را از آن خود کرده باشد!

به لحاظ مهاجران دانشجو نیز، ایران نه در جایگاه اول دانشجوفرستی، بلکه جایگاه هفدهم را دارد و کشورهایی مانند چین و هند و ویتنام، اول تا سوم هستند.

به لحاظ علت مهاجرت نیز، این مراکز می‌گویند که بی‌ثباتی اقتصادی کشور، تقریباً برای همه‌ی گروه‌ها، از دانشجوها و فارغ‌التحصیلان گرفته تا کارکنان و مدیران میانی، انگیزه اصلی مهاجرت است.

امّا بحث اصلی در این است که امثال آقای صالحی‌امیری در این معادله دقیقاً چه می‌کنند؟ ایده‌ی این متن آن است که نقش آنها به سیاه‌چاله‌ای می‌ماند که با این الگوریتم به پیش می‌رود: ابتدا تئوری‌بافی‌هایی درباره‌ی چرایی شکل‌گیری برخی آسیب‌های اقتصادی یا اجتماعی و یا حتی سیاسی در ایران مطرح می‌کنند؛ مثلاً‌ می‌ گویند علت مشکل اقتصاد انجام ندادن فلان مذاکره است؛ سپس تلاش می‌کنند آن تئوری، به یک نتیجه عملی برسد و مثلاً دولت‌هایی با این دیدگاه‌ها شکل بگیرند؛ حال آن دولتی که با این تئوری‌ها شکل گرفته، در واقعیت مشکلات را نه تنها حل نمی‌کند، بلکه معضل را چند برابر عمیق‌تر می‌‌کند! حالا مردمی که با مشکلات مضاعف روبرو شده‌اند، دنبال چرایی این بحران یا معضل عمیق‌تر می‌گردند؛ این بار آدمهای کمترشناخته‌شده‌ی همین سیاه‌چاله‌سازان وارد معرکه می‌شوند و تحلیل‌ها و راه‌حل‌های سابق را این‌بار با صورت و ادبیات کمی جدیدتر مطرح می‌کنند؛ هدف چیست؟ باز هم دولت‌هایی یا قدرت‌هایی با همان دیدگاه‌های سابق شکل بگیرد و دوباره روز از نو و روزی از نو! و این مسیر تا عمق این سیاه‌چاله احتمالاً بناست که برای این آقایان ادامه یابد.

استدلال ما برای این ادعا چیست؟ خیلی ساده! تجربه‌ای که همین آقایان صالحی‌امیری و دوستانش در دهه 90 و بر اساس همین تزها و ادعاها به بار آوردند. آقای صالحی امیری از آسمانِ علم و فلسفه و روشنفگری به یکباره ظهور نکرده است! کارنامه‌ی خودش و نتیجه‌ی تئوری‌های خودش و دوستانش کاملاً شفاف پیش چشم همه هست و الحمدلله زمان زیادی هم از آن دوران نگذشته که روی ضعف حافظ تاریخی دیگران حساب کنند.

آقای روحانی و دوستان و اصحابش از جمله همین آقای صالحی امیری چه نتیجه‌ای به بار آوردند؟ برخی آمارها و فکت‌ها را با هم مرور کنیم! رشد اقتصادی در دهه‌ 90 که 80 درصد آن در اختیار دوستان آقای صالحی‌امیری بود، تقریباً صفر است! و در سالهای 1394 و  1397 و 1398، نه صفر، بلکه منفی هم بوده‌ایم! و کشورمان رشد‌های عجیب و غریب منفی یک درصد، منفی 4.9 درصد و منفی 6.3 درصد را تجربه کرده است.

قیمت مسکن در فاصله سالهای 89 تا 99 که باز هم بخش اعظم آن در اختیار دولت آقای روحانی بود رشد 1800 درصدی را تجربه کرده! قیمت سکه هم 18 برابر شده است! در دهه 90، سرانه مصرف گوشت مرغ به ازای هر نفر 2 کیلوگرم، شیر و محصولات لبنی 9 کیلوگرم، روغن و چربی‌ها 3 کیلوگرم، قند و شکر 6 کیلوگرم، برنج 5 کیلوگرم، گندم 4 کیلوگرم و گوشت قرمز 4 کیلوگرم کاهش یافته است.

نسبت جمعیت زیر خط فقر به کل جمعیت کشور از حدود 20 درصد در سال 1385 به 22 درصد تا سال 1390 رسیده بود که این میزان در آخرین گزارش وزارت رفاه که مربوط به سال 1398 است، به 33 درصد رسیده است. طبق این گزارش در سال 1385 جمعیت زیر خط فقر مطلق 14 میلیون نفر بوده اند که این تعداد به 17 میلیون نفر تا سال 1390 و به 27 میلیون و 600 هزار نفر در سال 1498 رسیده است. به تعبیری طی سالهای 1390 تا 1398 جمعیت کشور با رشد 11 درصدی از 75 میلیون نفر به 83 میلیون نفر رسیده اما در همین مدت جمعیت زیر خط فقر کشور با رشد 62 درصدی از 17 میلیون نفر به 27.6 میلیون نفر رسیده است.

به لحاظ ضریب جینی نیز در همین دهه 90، ایران بالاترین ضریب جینی بعد از انقلاب(حدود 43 صدم)، یعنی بدترین وضعیت نابرابری را به خود دیده است.

همه‌ی اینها در چه شرایطی صورت گرفت؟ در این شرایط  که دولت آقای روحانی در سال 92 و در رقابت‌های انتخاباتی، با تدارک همین فضاسازی‌هایی که این روزها آقای صالحی‌امیری به آن مشغول است، می‌گفت که همه‌چیز با آن راهی که ما می‌دانیم که عمده‌اش هم صرفاً مذاکره‌ی خالی است، حل می‌شود و همه‌ی چرخها با هم به راه می‌افتد.

چرخ‌ها واقعاً به راه افتاد، اما نه آنطور که دوستان آقای روحانی وعده می‌دادند؛ درواقع چرخ‌دنده‌ها به راه افتاد و عده‌ی زیادی این وسط له شدند.

خب در چنین شرایطی، آیا واقعاً طبیعی نیست که آمار میل به مهاجرت افزایش یابد؟ قطعاً این رقمی که آقای صالحی امیری گفته را نمی‌توان تایید کرد، اما اینکه میل به مهاجرت به دلیل شرایط نامساعد اقتصادی افزایش پیدا کرده باشد، چیز عجیب و غریبی هم نیست.

امّا مسئله اینجاست، آقای صالحی‌امیری می‌تواند این رقم را به عنوان مدعی در دست بگیرد و بخشی از راه‌حل جلوه کند و یا باید از آن خجالت زده باشد و بخش مهمی از مشکل بودن را بپذیرد و برای سالها در محافل خود را آشکار نکند؟ اینچنین وضعیتی را دولتی از مریخ و عطارد به بار نیاورده، دوستان همین آقای صالحی امیری بوده‌اند؛ اما ظاهراً استراتژی سیاه‌چاله، پررویی خاصی را هم می‌طلبد! به این نحو که وقتی یک اقتصادی را به بحران کشاندی، حالا خودت تحلیل‌گر آن بحران هم باش و تجویزش را هم تشدید راهکارهای منجر به آن بحران معرفی کن! با این مسیر، به کجا می‌رسیم؟ خیلی مبهم نیست؛ روز از نو و بحران از نو!

اگر خوشت اومد لایک کن
0
آخرین اخبار