حاجی‌حیدری: امام خامنه‌ای مهم‌ترین عامل اتحاد و اتفاق فوق‌العاده ملت ایران در جنگ تحمیلی 12روزه بودند

عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، امام خامنه‌ای را مهم‌ترین مولفه‌ اتحاد و اتفاق فوق‌العاده ملت ایران در جریان جنگ تحمیلی 12روزه می‌داند.
- اخبار حوزه امام و رهبری -

به گزارش ایران اکونا به نقل از گروه امام و رهبری خبرگزاری تسنیم، جنگ تحمیلی 12روزه ایران با رژیم متجاوز صهیونیستی را باید نقطه عطفی در اتحاد و انسجام اجتماعی ملت ایران به شمار آورد.  این جنگ به رغم خسارات و جان‌های عزیزی که از مردم ایران گرفت، ثمرات و دستاوردهای قابل اعتنایی را نیز به همراه داشت. یکی از مهم‌ترین ثمرات آن که نخ تسبیح اغلب تحلیل‌ها و اظهارنظرهای کارشناسان و صاحب‌نظران بود، استحکام‌بخشی به هویت ملی و قوام روحیه اتحاد و انسجام اجتماعی در سطحی شگفت‌انگیز است که مقام معظم رهبری از آن ذیل عنوان «اتحاد و اتفاق فوق‌العاده‌ ملت ایران» یاد کردند. در این راستا رهبری داهیانه امام خامنه‌ای (مد ظله‌العالی) در طول جنگ تحمیلی 12روزه را باید به عنوان یکی از اساسی‌ترین مولفه‌های تقویت هویت ملی، اتحاد و انسجام اجتماعی در مقیاس ملی و بین‌المللی به شمار آورد که در نهایت، زمینه غلبه ایران بر دشمن متجاوز صهیونی و ناکامی او در تحقق اهداف شومش را به ارمغان آورد.

موسی‌زاده: آینده‌نگری‌ دقیق رهبر انقلاب به‌وضوح خود را در جنگ تحمیلی اسرائیل نشان داد

برای تبیین بیشتر چرایی و چگونگی قوام اتحاد و اتفاق فوق‌العاده ملت ایران در جریان جنگ تحمیلی 12روزه به سراغ دکتر حامد حاجی‌حیدری، جامعه‌شناس و عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران رفتیم و با او در این زمینه هم‌کلام شدیم. 

برخی از مهم‌ترین محورهای مطرح‌شده از سوی حاجی‌حیدری در جریان این گفت‌وگو عبارتند از: 

اتحاد و اتفاقی که در جریان جنگ تحمیلی 12روزه مشاهده کردیم، مانند همان اتحاد و اتفاق بود که در رخدادهایی چون تشییع پیکر جان‌فروزان غواص، شهید حججی، شهید سلیمانی، شهید رئیسی و نظایر این‌ها شاهد بودیم. همان‌گونه که مردم در جریان این وقایع، همدلی و انسجام «فوق‌العاده»ای را به نمایش گذاشتند، در مقطع جنگ تحمیلی 12روزه هم چنین کردند.ما در ایران شاهد روند مستمری از رویدادهای «فوق‌العاده» بوده‌ایم، و البته، در مقابل و به موازات آن، روند مستمر دیگری را در بخش یا ساحت‌های دیگری از زندگی همین مردم مشاهده می‌کنیم که گاه از دهه هفتاد به بعد، انتلکتول‌های جامعه ما را به این نتیجه رسانده که با یک «فروپاشی اجتماعی» مواجهیم.«فروپاشی اجتماعی» یک تعبیر جعلی است که برای اهداف سیاسی معینی جعل شد. مطلقاً اصطلاح «فروپاشی اجتماعی» یا «Social Collapse» یک اصطلاح فنی جامعه‌شناختی نیست و در هیچ‌یک از دایره‌المعارف‌های علوم اجتماعی نمی‌توان آن را پیدا کرد.روندهای ناآرامی که در مقاطع 1373، 1378، 1396، 1398، و 1401 می‌بینیم، از یک ریشه آب می‌خورد و آن هم فاصله‌گیری دستگاه اجرایی از متن مردم است. ریشه انسجام و اتحادها هم به برداشتی که مردم از مفهوم «اصل نظام» دارند (که یکی از مؤلفه‌هایش، همین ارتباط نزدیک حکمرانان با مردم است) بازمی‌گردد.مسأله بنیادین این است که مردم تا چه حد دولت را برآمده از خویش می‌پندارند. هرگاه به آرمان‌های نخستین انقلاب بازگردیم که دولت را فرزند ملت و حاکم را همدم رعیت می‌شمرد، شاهدیم که مردم حتی در سخت‌ترین شرایط، با نظام اجرایی همدلی و همراهی دارند و وحدت خویش را به نمایش می‌گذارند؛ اما هنگامی که از این ایده‌های انقلابی فاصله می‌گیریم، با مشکل مواجه می‌شویم.به اعتقاد من در تبیین اتحاد و اتفاق فوق‌العاده ملت ایران، مهم‌ترین مؤلفه‌ای که از تحلیل محتوای شبکه‌های اجتماعی و نیز مجموع رویدادهای اجتماعی که پس از جنگ تحمیلی 12روزه رخ داد، برمی‌آید، شخص مقام معظم رهبری است. کما اینکه جدی‌ترین دغدغه مردم در جریان جنگ هم این بود که رهبر معظم انقلاب اسلامی در صحت و امنیت باشند.شخصیت فرهمند مقام معظم رهبری موجب شده است که اتحاد و انسجام کشور در مقاطع تاریخی بسیار حساس مانند سال‌های 73، 74، 78، 88، 96، 98، 1401 حفظ شود. چه بسا هر یک از این اتفاقات به سادگی می‌توانست دولت‌ها و حکومت‌هایی را سرنگون کند، اما نتوانست لرزه‌ای بر یکپارچگی کشور ما بیندازد.

در ادامه، مشروح گفت‌وگوی تسنیم را با این جامعه‌شناس و استاد دانشگاه از نظر می‌گذرانید: 

تسنیم: یکی از عبارات جالب‌توجهی که رهبر معظم انقلاب به منظور توصیف روحیه ملت ایران در جریان جنگ تحمیلی 12روزه بیان داشتند، تعبیر «اتحاد و اتفاق فوق‌العاده ملت ایران» بود. از نگاه شما این روحیه اتحاد و اتفاق فوق‌العاده چگونه قوام پیدا می‌کند؟

حاجی‌حیدری: بسم الله الرحمن الرحیم. حسبناالله و نعم الوکیل... از توجه شما به این موضوع تشکر می‌کنم.

ممکن است در عبارت «اتحاد و اتفاق فوق‌العاده ملت ایران» سوء تعبیری نسبت به وصف «فوق‌العاده» وجود داشته باشد. اتحاد و اتفاقی که در جریان جنگ تحمیلی 12روزه مشاهده کردیم، مانند همان اتحاد و اتفاق بود که در رخدادهایی چون تشییع پیکر جان‌فروزان غواص، شهید حججی، شهید سلیمانی، شهید رئیسی و نظایر این‌ها شاهد بودیم. همان‌گونه که مردم در جریان این وقایع، همدلی و انسجام «فوق‌العاده»ای را به نمایش گذاشتند، در مقطع جنگ تحمیلی 12روزه هم چنین کردند.

بنابراین، تعبیر «فوق‌العاده» به معنای آن نیست که زمینه تاریخی وجود نداشته یا نمی‌توان مشابه آن را در اعماق ساختارهای تاریخی و اجتماعی یافت. در واقع، این رویدادها در متن وقایع روزمره «فوق‌العاده» ظاهر می‌شدند، اما در یک افق بلندمدت، و حتی میان‌مدت و کوتاه‌مدت، روندی با ریشه‌های قابل توجه می‌سازند که به طور ساختاری پدید می‌آیند و باید ریشه ساختاری آن‌ها را جست.

پس، ما در ایران شاهد روند مستمری از این رویدادهای «فوق‌العاده» بوده‌ایم، و البته، در مقابل و به موازات آن، روند مستمر دیگری را در بخش یا ساحت‌های دیگری از زندگی همین مردم مشاهده می‌کنیم که گاه از دهه هفتاد به بعد، انتلکتول‌های جامعه ما را به این نتیجه رسانده که با یک «فروپاشی اجتماعی» مواجهیم. پس، ما از دهه 1370 به بعد شاهد دو روند مستمر و موازی هستیم؛ یکی روند دائمی همدلی و انسجام و دیگری روند مستمری که مشخصاً از سال 1378، برخی انتلکتول‌های تابلودار را به اشتباه فکری انداخت که ما با «فروپاشی اجتماعی» مواجهیم و این را به صورت یک معضل نظری در جامعه‌شناسی ایران مطرح کردند که وانمود می‌شد همه را غافل‌گیر می‌کند.

واقعیت این است که «فروپاشی اجتماعی» یک تعبیر جعلی است که برای اهداف سیاسی معینی جعل شد. مطلقاً اصطلاح «فروپاشی اجتماعی» یا «Social Collapse» یک اصطلاح فنی جامعه‌شناختی نیست و در هیچ‌یک از دایره‌المعارف‌های علوم اجتماعی نمی‌توان آن را پیدا کرد. شاید بشود این اصطلاح را نقطه غایی آنومی تعریف کرد که طی آن 6 نهاد اجتماعی پایه کارکرد خود را از دست بدهند، اما این میزان رادیکال حتی در زمان دورکیم هم در همان متن و زمینه تجربه نشد. به نظر می‌رسد ناآرامی‌هایی که گاه در جامعه ایران واقع می‌شوند و مهم هم هستند و در ادامه آن‌ها را ریشه‌یابی خواهیم کرد، مطلقاً در قامت رادیکالیسم مندرج در مفهوم فروپاشی اجتماعی نمی‌گنجند و روشن است که کاربست این اصطلاح مقاصد رادیکالی را ارضاء می‌کند. نه آلمان پس از جنگ جهانی دوم، نه روسیه دوران فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، نه لبنان در طول جنگ‌های داخلی، با وضعی که بشود به آن «فروپاشی اجتماعی» اطلاق کرد مواجه نشدند، چطور در مورد ایران که شواهد همدلی و انسجام رادیکال در آن فراوان هستند، می‌توان از این اصطلاح استفاده کرد؟

از همان ابتدای انقلاب، هنگامی که ما تبلورهای اتحاد و انسجام را می‌دیدیم و می‌بینیم، برخی غافلگیر می‌شوند و آن را ذیل ماهیت رازآلود جامعه ایران تعبیر می‌کنند؛ در حالی که جامعه ما مطلقاً معمایی نیست. اکنون 40 سال از زمان طرح این ایده گذشته، اما هنوز چنین اتفاقی رخ نداده است و در عوض آنچه اتفاق افتاده موجب غافلگیری تحلیل‌گران شده است.

پس، نکته اول این است که وصف «فوق‌العاده»، نباید ذهن ما را از شواهد قبلی که ناظر به اتحاد و اتفاق فوق‌العاده ملت ایران بودند، دور کند. قله آن، مراسم تشییع شهید سلیمانی بود؛ کمی قبل‌تر تشییع شهید حججی، قبل‌تر تشییع شهدای غواص و... البته این وضعیت فقط هم منحصر به مراسم تشییع شهدا نبود؛ در جشن‌های ملی مانند جشن عید غدیر امسال که مصادف با دومین روز جنگ تحمیلی بود هم شاهد وقوع اتحاد کلمه مردم بودیم.

نکته دوم این است که شواهد و اطلاعات حاصل از تحلیل شبکه‌های اجتماعی به ما نشان می‌دهند که مردم از توانمندی نیروهای مسلح‌شان مطمئن بودند، و از نظام فرماندهی کل قوا، به‌ویژه شخص رهبر معظم انقلاب اسلامی، و نظارت ایشان بر قوای مسلح کشور مطمئن بودند. شرایط به گونه‌ای بود که مردم با اطمینان از این که نیروهای مسلح و بسیج و انتظامی به خوبی وظایفشان را در دفاع از کشور و منازل آنها انجام می‌دهند، به سفر رفتند. جالب این که در متن جنگ با ناتو، تجربه‌هایی از سفر و تفریح برای برخی از مردم شکل گرفت که تا پایان عمر فراموش نمی‌کنند و سفر سال جنگ را برای هم روایت خواهند کرد.

طی سال‌های اخیر سرمایه‌گذاری‌های عظیمی روی رسانه‌های فارسی‌زبان بیگانه صورت گرفته بود و منتظر بودند که این سرمایه‌گذاری‌ها جواب دهد، اما چیزی عایدشان نشد و در هیچ نقطه‌ای از کشور نتوانستند یک تجمع 6 متری پیدا کنند که نشان دهد مردم ایران خواهان تسلیم، صلح اجباری یا سرنگونی نظام هستند. همان‌طور که پیش از این فضای ارتباطی و فرهنگی خاصی حول عملیات وعده صادق 1 و 2 شکل گرفته بود، این بار هم مردم به نیروهای مسلح‌شان حتی در رویارویی با کل «ناتو» اعتماد داشتند و مطمئن بودند که در نهایت، آن‌ها می‌توانند نتیجه قاطع بگیرند. مطمئن بودند که نظام ولایت فقیه به حول و قوه الهی کشور را به سلامت از هر شرایط بحرانی عبور می‌دهد. بنابراین به گونه‌ای رفتار کردند که درست برعکس تصورات دشمن و حتی برخی تحلیل‌گران داخلی بود.

تسنیم: همان‌گونه که اشاره کردید، دشمنان ملت ایران روی وقوع Social Collapse یا فروپاشی اجتماعی حساب زیادی باز کرده بودند و خیال می‌کردند که در فاصله زمانی کوتاهی پس از تجاوز رژیم صهیونیستی به خاک کشورمان، جامعه دچار تشنج شده و اتفاقاتی مانند تظاهرات، هرج و مرج و ناآرامی‌های خیابانی به وقوع بپیوندد؛ اما در عمل دیدیم که تحلیل دشمنان ایران از یک خطای محاسباتی جدی رنج می‌برد. از نگاه شما خطای محاسباتی آن‌ها از چه چیزی ناشی می‌شد و چرا پیش‌بینی‌هایشان نسبت به جامعه ما اشتباه از آب درآمد؟

حاجی‌حیدری: همان‌گونه که اشاره کردم، ما با دو روند موازی و هم‌آیند مواجهیم. از دهه هفتاد (سال 1373) این قسم ناآرامی‌های اجتماعی را مشاهده می‌کنید که در اعتراض به برنامه‌های تعدیل و سازندگی شتاب‌زده دولت وقت صورت می‌پذیرد یا در دولت دوم آقای خاتمی هم شرایط به همین ترتیب است. در دولت آقای روحانی به‌واسطه ناآرامی‌هایی که در سال‌های 1396 و 1398 داشتیم، این وضعیت به اوج رسید. در سال 1401 که هنوز دولت جدید مستقر نشده بود هم شاهد ناآرامی‌هایی از این دست بودیم.

واقعیت این است که روندهایی در جامعه وجود دارد که ریبشه وقوع چنین ناآرامی‌هایی است. ریشه اصلی این روندها به فاصله گرفتن دولت‌ها از مردم باز می‌گردد. ما تقریباً به طور منظم در دولت‌های بعد از جنگ با این مسأله مواجه بوده‌ایم و می‌توانیم بگوییم که دولت‌های دوم هر رئیس‌جمهور، با فاصله گرفتن از متن مردم، خشم مردم را برمی‌انگیزند.

در دولت دوم آقای موسوی زمینه‌های سیاست تعدیل ساختاری فراهم شد. دولت آقای هاشمی سیاست‌های تعدیل ساختاری را رسمیت بخشید و اجرای آن را تا حدی پیش برد که در سال 1373 به آن ناآرامی‌ها منجر شد. در دولت اول آقای خاتمی با نقش‌آفرینی دکتر حسین نمازی، سیاست‌های اقتصادی از سیاست‌های تعدیل ساختاری فاصله گرفت و به این ترتیب، هم شکاف بین دولت و مردم تا حدودی ترمیم شد و هم فشار به مردم کاهش یافت.

دولت آقای احمدی‌نژاد، در هر دو دوره مجدانه در مقابل سیاست‌های تعدیل ساختاری ایستاد و فاصله خود را با مردم کم کرد و میوه این بازگشت سیاست به متن مردم، خود را در اوج اقتصادی و اجتماعی سال 1391 نشان داد. برعکس، دولت آقای روحانی در هر دو دولت، به نحوی رادیکال در خدمت سیاست‌های تعدیل ساختاری بود و فاصله دولت و ملت به حداکثر میزان بعد از انقلاب رسید. نتیجه هم این شد که ما در همه شاخص‌های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی تنزل داشتیم.

دولت شهید رئیسی کوشید روندهای مخرب دهه 1390 را معکوس کند، هر چند که دهه 1390 آن‌چنان مخرب بود که اثرات منفی آن را به این زودی نمی‌شد ترمیم کرد، خصوصاً که با شهادت شهید رئیسی روندها ناتمام ماند و دولت فعلی هم آن‌طور که در مورد سفر معاون رئیس‌جمهور به قطب یا سفر نوروزی وزیر راه یا موارد دیگر از این دست آشکار شد، مسیر دولت آقای روحانی را تکرار کرده است.

پس، با این توضیحات روشن شد که روندهای ناآرامی که در مقاطع 1373، 1378، 1396، 1398، و 1401 می‌بینیم، از یک ریشه آب می‌خورد و آن هم فاصله‌گیری دستگاه اجرایی از متن مردم است. ریشه انسجام و اتحادها هم به برداشتی که مردم از مفهوم «اصل نظام» دارند (که یکی از مؤلفه‌هایش، همین ارتباط نزدیک حکمرانان با مردم است) بازمی‌گردد.

انقلاب اسلامی نهادهای انقلابی دارد که به عنوان «اصل نظام» تعریف می‌شود و در رأس آن جایگاه ولایت فقیه قرار دارد. مردم، آرمان‌های انقلابی خود را (که از جمله آن‌ها ساده‌زیستی و ارتباط نزدیک حکمران با مردم است) را در شخص ولایت فقیه و نهادهای انقلابی می‌بینند و هر وقت پای این ارزش‌ها به میان بیاید، همدلی و انسجام قابل ملاحظه و اعجاب‌آوری را از خود نشان می‌دهند؛ همین مردم وقتی با نخبه‌گرایی کاذب و سیاست‌های تعدیل دولت‌ها مواجه شوند، خشمگین می‌شوند.

البته موضع‌گیری من علیه سیاست‌های تعدیل ساختاری یا سیاست‌های نولیبرال، قدری با انتقادات تندی که برخی به نولیبرالیسم و مشخصاً به مرحوم هاشمی رفسنجانی دارند، متفاوت است. برداشت من این است که سیاست‌های تعدیل، در مقطعی تنها راه فراروی نظام‌های حکمرانی بود (چرا که سیاست‌های دولت رفاه و دولت مداخله‌گر، سطح بالایی از فساد را موجب می‌شدند که اوج ناکارآیی آن را در فروپاشی اتحاد شوروی دیدیم).

پس نمی‌خواهم بگویم مرحوم هاشمی سوء نیتی داشته یا چاره دیگری جز کوچک کردن دولت داشت؛ اما معتقدم که ما در همان موقع باید ضمن پایبندی به سیاست اصولی انقلاب در زمینه «مردم همیشه در صحنه» همیاری‌های مدنی را گسترش می‌دادیم تا خلأ حضور دولت پر می‌شد.

اما نکته افزوده این است که اکنون، و پس از انقلاب ظهور هوش مصنوعی و گسترش قابل ملاحظه مقدورات رایانشی بشر، ما با شرایط جدیدی مواجهیم که می‌توانیم از امکان «دولت نورفاهی» یا «حکمرانی هوشمند نورفاهی» پرده برداریم. در دهه 1370 که سیاست‌های تعدیل ساختاری تدوین شد، این امکان فراهم نبود که با حکمرانی رایانشی، سطح قابل ملاحظه‌ای از خدمت‌رسانی دولت به مردم و نیز دولت کوچک با امکانات نظارتی بالا برای رویارویی با فساد را داشته باشیم.

حالا امکانی به نام حکمرانی رایانشی و داده‌بنیاد وجود دارد که با استفاده از آن، دولت‌ها می‌توانند نماینده واقعی اراده اجتماعی باشند؛ یارانه‌ها و کمک‌های دولتی را دقیقاً در جایی به مردم برسانند که آنها عمیقاً حضور دولت در متن مسائل زندگی خود را احساس کنند؛ منافذ فساد در سایه نظارت سایبری بسته شود؛ و دولت به طرز خارج از کنترلی بزرگ نشود.

پس در جمع‌بندی باید بگویم که ما با دو روند موازی مواجهیم و این روند در مقاطع مختلف ذیل پدیده‌های اجتماعی مختلفی تبلور یافته است. از یک‌سو پدیده‌هایی مثل تشییع پیکر شهدا یا جشن‌هایی مانند عید غدیر و پیاده‌روی اربعین را می‌بینیم که با حضور گسترده مردم همراه است. همچنین توجه عمومی مردم به موضوعات مشترکی چون شب قدر، محرم و... را شاهد هستیم که نشان‌دهنده اتحاد آن‌ها در موضوعات اساسی است که به «اصل نظام» و مشخصاً به سه مؤلفه زیر مربوط می‌شود: 1. جایگاه ولایت فقیه، 2. شخصیت کاریزماتیک مقام معظم رهبری، 3. سمبل ارتباط صمیمی و نزدیک مردم و حاکمیت. شما در این زمینه‌ها شاهد انسجام اجتماعی فوق‌العاده چشمگیر و چشم‌پرکنی هستید.

اما از سوی دیگر شاهد رویدادهای اجتماعی واقعی دیگری هم هستیم؛ مثل همین ناآرامی‌های اجتماعی که گاهی پیش می‌آید و ریشه‌اش به فاصله گرفتن دولت و نظام اجرایی از مردم بازمی‌گردد. حرکت دولت‌ها به سمت سیاست‌های نولیبرال (که در مقاطعی هم مجبور به این کار بوده‌اند) باعث شده است که مردم این احساس را پیدا کنند که دولت دیگر نماینده اراده عمومی نیست و مسائل و مشکلات آن‌ها را درک نمی‌کند. فشارهای ناشی از تورم، رکود، افت بهره‌وری، قیمت بالای حامل‌های انرژی و نظایر این‌ها باعث شد که مردم احساس کنند باید به نحوی صدا و فریاد خود را به سمت نظام اجرایی گسیل سازند.

مجموع این دو روند به تحلیل‌گران اجتماعی دو سیگنال متفاوت داده و تا زمانی که مورد ریشه‌یابی قرار نگیرند، از تحلیل‌های نادرست‌شان مصون نخواهیم بود. بنابراین نه در موقعیت‌هایی که شاهد وقوع اتحاد چشمگیر میان مردم هستیم، باید مطمئن شویم که روندهای سیاسی به درستی در حال طی شدن‌اند و نه بروز ناآرامی‌های اجتماعی باید ما را به سمت ادعای فروپاشی اجتماعی یا زوال سرمایه اجتماعی سوق دهد.

تسنیم: ناظر به دو روند موازی که در سخنان‌تان به آن‌ها اشاره داشتید، می‌خواهم بپرسم که چه نسبت یا رابطه‌ای میان این دو برقرار است؟ آیا در وضعیت معارضه با یکدیگر قرار دارند یا در تعامل‌اند؟ آیا می‌توان گفت که بزنگاه‌هایی مانند جنگ تحمیلی 12روزه این دو روند را به سمت اتحاد و انسجام سوق می‌دهد؟

حاجی‌حیدری: هرگز ما با دو دسته متفاوت از مردم مواجه نیستیم. آن مردمی که از عملیات وعده صادق یک و دو خوشحال می‌شوند یا در مراسم تشییع سردار سلیمانی آن اجتماع شگفت را رقم می‌زنند، همان مردمی هستند که وقتی به خرید می‌روند یا هنگامی که می‌خواهند اجاره خانه خود را بپردازند، حس می‌کنند که گویی دولت از حال و اوضاع‌شان خبر ندارد.

بنابراین با دو دسته از مردم یا دو پدیده اجتماعی کاملاً متمایز مواجه نیستیم. ما در همه سکتورهای اجتماعی، نوعی وفاداری ناگسستنی و گسترده را نسبت به «اصل نظام» مشاهده می‌کنیم و در عین حال، ناخرسندی از برخی دولت‌ها را هم شاهدیم که لباس و عبای خود را خاکی نمی‌کنند و به میان مردم نمی‌آیند تا مسائل و دشواری‌های آن‌ها را درک کنند. در هر دو حال، شما با پیکر یگانه‌ای از مردم مواجه هستید.

مثلاً یکی از نقاط اوج مقاطع بحرانی تاریخ پس از انقلاب به سال 1388 بازمی‌گردد. در آن مقطع هم دیدید پس از ورود مقام معظم رهبری به قضیه و حضور ایشان در نماز جمعه، بحران افت محسوسی پیدا کرد. پس از آنکه غبار فتنه کاملاً فرونشست و مواضع «اصل نظام» برای مردم کاملاً عیان شد، حماسه فراموش‌ناشدنی 9 دی را شاهد بودیم و قضایای 1388 کاملاً فیصله یافت.

بنابراین می‌خواهم بگویم که دو روند مذکور در دو نقطه جدا از جامعه اتفاق نمی‌افتند. آن‌هایی که نسبت به «اصل نظام» حساسیت دارند، همان کسانی‌اند که در برابر سیاست‌های نولیبرال نظام اجرایی واکنش منفی نشان می‌دهند؛ اما وقتی رییس‌جمهوری مثل مرحوم شهید رییسی عبا گلی می‌کند، بین مردم می‌آید، و مردم در میانه مشکلات‌ خود او را به چشم می‌بینند، حداکثر انسجام اجتماعی را حول دولت و نظام اجرایی‌اش می‌بینید که خود را در مراسم تشییع آن شهید نشان داد.

بنابراین مسأله بنیادین این است که مردم تا چه حد دولت را برآمده از خویش می‌پندارند. هرگاه به آرمان‌های نخستین انقلاب بازگردیم که دولت را فرزند ملت و حاکم را همدم رعیت می‌شمرد، شاهدیم که مردم حتی در سخت‌ترین شرایط، با نظام اجرایی همدلی و همراهی دارند و وحدت خویش را به نمایش می‌گذارند؛ اما هنگامی که از این ایده‌های انقلابی فاصله می‌گیریم، با مشکل مواجه می‌شویم. دیدگاه نولیبرال باعث می‌شود که دولتمردان به رغم شنیدن فغان مردم، حس کنند باید به هر ترتیب راهی را که چاره‌ای جز آن نیست طی کنند، بی‌آنکه کوچک‌ترین واکنشی به وضعیت مردم نشان دهند و بدانند در عمق جامعه چه می‌گذرد، و همین مردم را به خشم می‌آورد.

تسنیم: از نگاه شما مهم‌ترین مولفه‌های قوام‌بخش اتحاد و اتفاق فوق‌العاده ملت ایران در بزنگاه جنگ تحمیلی 12روزه با رژیم صهیونیستی و آمریکا چه بود؟

حاجی‌حیدری: فهرستی از مؤلفه‌ها وجود دارند؛ به اعتقاد من، مهم‌ترین مؤلفه‌ای که از تحلیل محتوای شبکه‌های اجتماعی و نیز مجموع رویدادهای اجتماعی که پس از جنگ تحمیلی 12روزه رخ داد، برمی‌آید، شخص مقام معظم رهبری است. کما اینکه جدی‌ترین دغدغه مردم در جریان جنگ اخیر این بود که رهبر معظم انقلاب اسلامی در صحت و امنیت باشند. از سوی دیگر، مهم‌ترین عنصر اطمینان‌بخش به مردم هم شخص مقام معظم رهبری بودند. بدین معنا، تیپ‌های مختلفی از افراد جامعه ابراز اطمینان می‌کردند تا زمانی که ایشان بر اوضاع نظارت دارند، تقدیر کشور در مسیر صلاح و فلاح خواهد بود.

بنابراین همان‌گونه که در پاسخ به پرسش قبلی بیان کردم، ما با مفهومی به نام «اصل نظام» روبه‌رو هستیم. این مفهوم، فراسوی رقابت‌های سیاسی که در میان جناح‌های مختلف جریان دارد، جای می‌گیرد و در ولی‌فقیه تبلور پیدا می‌کند. خاصه اینکه شخصیت دوست‌داشتنی مقام معظم رهبری، شرایط ویژه‌ای را ایجاد کرده‌اند. البته تأکید می‌کنم که اصل جایگاه ولایت فقیه یعنی همان جایگاه «صائناً لنفسه... حافظاً لدینه...» دارای جذابیت ذاتی است. همان‌گونه که درباره مرحوم امام خمینی (ره) هم همین‌طور بود؛ پیر فرزانه‌ای که در او اندک گمان نفع‌جویی شخصی نمی‌رود و بی‌هراس دنبال تحقق دین خداست که معاد آن تضمین شده است.

شخصیت فرهمند مقام معظم رهبری موجب شده است که اتحاد و انسجام کشور در مقاطع تاریخی بسیار حساس مانند سال‌های 73، 74، 78، 88، 96، 98، 1401 حفظ شود. چه بسا هر یک از این اتفاقات به سادگی می‌توانست دولت‌ها و حکومت‌هایی را سرنگون کند، اما نتوانست لرزه‌ای بر یکپارچگی کشور ما بیندازد. دلیل این امر به ساختار سیاسی شگفت‌انگیز و معجزه‌آسایی بازمی‌گردد که به واسطه جایگاه ولایت فقیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به وجود آمده و تا به امروز دو تبلور بسیار خاص داشته است. به‌ویژه تبلور دوم آن، نماد و جایگاه ویژه‌ای را برای شکل‌دهی به اتحاد و انسجام اجتماعی ایجاد کرده است.

نکته بعدی که بی‌ارتباط با نکته قبل نیست، به «چشم‌انداز مشترک و مطمئن»ی بازمی‌گردد که برای آینده جامعه ایران به وجود آمده است. مشخصاً مقام معظم رهبری چشم‌انداز مطمئنی را از جامعه ایران ترسیم کرده‌اند که در نهایت بر اساس آن، جامعه به پیشرفت، توسعه و عظمت خواهد رسید. تعابیر خاص ایشان برای مردم این اطمینان را ایجاد کرده که چشم‌انداز آینده روشن است. گام اول روندهای توسعه سیاسی «گابریل آلموند» ناظر به همین مسأله هویت و «چشم‌انداز مشترک و مطمئن» است و چشم‌انداز ترسیم‌شده از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی توانسته آن را به خوبی در نسبت جامعه ایران شکل دهد. بدین معنا جامعه ما توانسته گام اول روند رشد سیاسی را به خوبی بردارد و مدام در مسیر این چشم‌انداز پیشرفت حرکت کند و مردم تبلورهای این حرکت را به‌عینه دیده‌اند. مردم ادراک می‌کنند که در اوایل انقلاب و دوران دفاع مقدس، شرایط کشور چگونه بود و با چه چالش‌ها و محدودیت‌هایی مواجه بودیم، و حالا از پس آن شرایط برآمده‌ایم و دستمان به قدری باز است که می‌توانیم با ناتو درگیر شویم و نتیجه‌اش پیروزی در جنگ تحمیلی 12روزه و به التماس افتادن دشمنان برای برقراری صلح باشد. مردم شک ندارند که اگر دشمنان ما می‌توانستند خاک این کشور را به توبره بکشند، لحظه‌ای تقاضای صلح نمی‌کردند؛ بنابراین صلح را طلب کردند، چون نمی‌توانستند کاری انجام دهند.

نکته دوم ناظر به موضوع هویت، این است که در انقلاب اسلامی چشم‌اندازی غایی با عنوان «مهدویت» ایجاد می‌شود که از بدو پیروزی انقلاب تا به امروز، مدام هویت اجتماعی ما را تقویت کرده است و یکی از شاخص‌های مهم جنبش‌های بنیادگرا (بنیادپایه و اصیل) به شمار می‌آید. این جنبش‌ها از طریق موعودگرایی می‌توانند یک امپراتوری ایمان بسازند که این امپراتوری در سخت‌ترین موقعیت‌ها هم آسیب نبیند. بنابراین هر زمان که موقعیت‌های دشواری پیش‌روی جامعه ایران قرار می‌گیرد، مهدویت به کمک‌مان می‌آید و به مردم امید می‌بخشد، کمک می‌کند تا مردم و هر کس در هر نقطه‌ای که هست به درستی به وظایف خود عمل کند، و از این رهگذر، جامعه از آن موقعیت دشوار به سلامت عبور می‌کند. کشورهایی مثل اوکراین (در مقطع انقلاب نارنجی یا همین حالا) و گرجستان، هنگامی که در موقعیت‌های مشابه و در شرایط پرتنش اجتماعی قرار گرفتند، نتوانستند کاری از پیش ببرند اما ما توانستیم. یکی از عوامل بسیار مهمی که به ما کمک کرد تا بتوانیم هویت اجتماعی‌مان را منسجم نگه داریم، چشم‌انداز مشترک اسلامی-ایرانی بود که به ویژه خود را در موضوع مهدویت نشان می‌دهد. در کنار این «آینده سبز»، در فرهنگ انقلابی یک «گذشته سرخ» هم ترسیم می‌شود که آن هم در قوام هویت و چشم‌انداز سیاسی و اجتماعی تأثیری عظیم دارد. به طور کلی هویت ایرانی طی دوازده ماه سال، سه ماه پر شور را پشت سر می‌گذارد و در آن‌ها اوج انسجام اجتماعی را شاهد هستیم؛ یکی ماه مبارک رمضان و دو دیگر ماه‌های محرم و صفر. در طول این سه‌ ماه، هویت مردم بسیار سرزنده است؛ اجتماعات عظیم مردمی شکل می‌گیرد؛ ارزش‌های مشترک تقویت می‌شوند؛ و همبستگی ملی به اوج می‌رسد. جنگ تحمیلی 12روزه که توانست به یکی از نقاط عطف تاریخ انقلاب بدل شود، دقیقاً در آستانه ماه محرم آغاز شد، رنگ و بوی غدیر و عاشورا به خود گرفت و از یک درگیری نظامی به یک حماسه ملی-مذهبی تبدیل شد. این جنگ که در مقطع بسیار حساسی رخ داد و به سرعت به یک آزمون بزرگ ملی تبدیل شد، نشان داد که ملت ایران امروز هم همان روحیه مقاومت را دارد و تهدیدهای دشمنان، ناخواسته به عامل وحدت مردم تبدیل شده‌اند. ماه‌های محرم و صفر همواره صحنه تجلی این وحدت بوده‌اند و ملت ایران توانسته هر بحرانی را به فرصتی برای نمایش انسجام ملی تبدیل کند.

نکته یا مؤلفه سوم که ضامن حفظ و تقویت اتحاد ملی شد، عملکرد نسبتاً مناسب نظام سیاسی انقلابی بود. در واقع، نظام سیاسی انقلابی موفق شده است که کشور را از مرحله خیز توسعه عبور دهد و امیدی که به واسطه مبانی عقیدتی ایجاد شده است را تحقق ببخشد. البته همان‌گونه که اشاره کردم، دولت‌های پس از انقلاب افت و خیزهایی در کارآیی و کارآمدی داشته‌اند. برای مثال، دولت آقای هاشمی دو مقطع داشت؛ دولت اول ایشان بسیار قوی و با همراهی قابل توجه مردم همراه بود، اما دولت دوم‌شان به واسطه اعمال سیاست‌های نولیبرال و فاصله‌گیری از مردم، تا حدودی به تضعیف نظام سیاسی انجامید. همین اتفاق درباره دولت دوم آقای خاتمی هم رخ داد. دولت آقای احمدی‌نژاد خصلت‌های مهمی داشت که به اوج سال 1391 منتهی شد. دولت آقای روحانی هم به دلیل اینکه بنای آن، بر نفوذ چهره‌های نولیبرال باقی‌مانده از دولت‌های سازندگی و اصلاحات بود، از همان روز اول موجد ناامیدی در مردم بود و این وضعیت تا پایان دولت ادامه پیدا کرد. نمی‌خواهم بگویم که دولت آقای روحانی خسارت محض بود، اما واقعاً دولت بدی بود، و در این دوران، بسیاری از شاخص‌های مهم قدرت اجتماعی و قدرت ملی ایران افت کرد. دولت شهید رئیسی موفق شد برخی از این روندها را معکوس کند. به هر ترتیب می‌خواهم بگویم که در بخش اعظمی از تاریخ انقلاب اسلامی با عملکرد مناسب نظام سیاسی مواجه بوده‌ایم که چشم‌انداز مشترک جامعه ایرانی را تقویت کرده است.

در توضیح این نکته یا مؤلفه سوم، به لحاظ نظری گابریل آلموند شاخص مؤثر و مناسبی برای یک نظام سیاسی خوش‌عملکرد ساخته که شامل هویت، مشروعیت، مشارکت، نفوذ، و توزیع می‌شود؛ برداشت من این است که می‌توان این الگو را با تلفیق برداشت‌های عمیق‌تر میشل فوکو در مورد پهنه اجتماعی قدرت، به صورت یک الگوی چرخشی و پویا درآورد. بر اساس این الگوی ارتقاء یافته، یک حکمرانی سیاسی و اجتماعی با عملکرد مناسب را باید دستگاهی تلقی کرد که چرخه «تولید، توزیع، اعمال و بازتولید» «قدرت معتبر» را پیوسته انجام می‌دهد و زنده نگه می‌دارد.

جمهوری اسلامی در زمینه‌ی تولید اعتبار یا تولید هویت و مشروعیت، بسیار موفق عمل کرده است. ما هر زمان که به گفتمان اصلی انقلاب اسلامی نزدیک‌تر شده‌ایم (به‌ویژه در دولت‌های اول رؤسای جمهور)، در تولید هویت و مشروعیت موفق‌تر بوده‌ایم. مفهوم مشروعیت به خودی خود مفهوم مهمی است، اما از آنجا که موضوع اصلی این گفت‌وگو نیست، ناگزیرم به صورت گذرا به آن اشاره کنم. مشروعیت در جمهوری اسلامی به طرز حیرت‌انگیزی چهاربعدی است، نه تک‌بعدی؛ معمولاً مشروعیت در نظام‌های سیاسی، تک‌بعدی و مبتنی بر عقلانیت معطوف به هدف است. ماکس وبر در دسته‌بندی چهارگانه‌ی خود، اعتبار کنش را به چهار تیپ تقسیم می‌کند: عاطفی، سنتی، ارزشی و ابزاری. جمهوری اسلامی در طول تاریخ خود به طرز خستگی‌ناپذیری هر چهار اعتبار را سرزنده نگه داشته است؛ بدین‌معنا، در جمهوری اسلامی ایران، هم شاهد اعتبار کاریزماتیک هستیم که به طور ویژه مدام در شخص رهبر معظم انقلاب اسلامی بازتولید می‌شود، هم اعتبار سنتی را داریم که ریشه در وجوه مکرم فرهنگ‌های بومی دارد که مستمراً بزرگ داشته می‌شود، هم اعتبار اخلاقی و ارزشی را می‌بینیم که بر پایه‌ی نظام اسلامی استوار است، و هم شاهد اعتبار عقلانی-علمی هستیم که در پیشرفت‌های کشور تجلی پیدا می‌کند. می‌توان گفت که جمهوری اسلامی به طرز معجزه‌آسایی در طول تاریخ حیات خود از بازتولید همزمان هیچ‌یک از این اعتبارهای چهارگانه غفلت نکرده است. در نخستین گام از ساخت‌وساز یک نظام سیاسی خوش‌ساخت و خوش‌عملکرد (یعنی تولید اعتبار برای هویت و مشروعیت)، بسیار خوب عمل کرده است.

در زمینه‌ی توزیع اعتبار، هم عملکرد جمهوری اسلامی حیرت‌انگیز به نظر می‌رسد؛ برای مثال، وقتی شما با کرمانی‌ها مواجه می‌شوید، این جمله را از آن‌ها می‌شنوید که «اصل قدرت جمهوری اسلامی دست ماست». مشهدی‌ها، آذری‌ها، شیرازی‌ها، و حتی اهالی برخی شهرستان‌های کوچک کشور هم این حس را دارند که در دستگاه حکمرانی مرکزی نمایندگان مؤثری دارند. گاهی «تصورشان این است که چنان نفوذ تعیین‌کننده‌ای در جمهوری اسلامی دارند که مابقی سر کارند!» اینکه یک نظام سیاسی بتواند چنین حسی از مشارکت در قدرت را بین بخش بسیار متفاوت و توزیع‌شده‌ای از مردم ایجاد کند، نشان‌دهنده‌ی توانمندی آن نظام سیاسی است. هر چه یک نظام سیاسی بتواند در توزیع اعتبار و قدرت معتبر خود موفق‌تر عمل کند، کارامدتر است. نهادهای انقلابی مانند بسیج، سپاه، جهاد سازندگی، ستاد اجرایی فرمان امام (ره) و... در ایجاد این حس نقش مهمی داشته‌اند.

گام بعدی یک نظام سیاسی کارآمد، اعمال، و یا عملیاتی‌سازی اعتبار توزیع‌شده است. در اینجا هم به طرز عجیبی می‌بینید که وقتی جمهوری اسلامی در یک موقعیت معین دست به عملیات می‌زند، این عملیات از رنگ‌های گوناگونی برخوردار است. در این عملیات، رنگ اصفهانی‌ها، رنگ زاهدانی‌ها، رنگ شیرازی‌ها، رنگ اهوازی‌ها، رنگ تبریزی‌ها، رنگ خرم‌آبادی‌ها، رنگ بروجردی‌ها، رنگ مشهدی‌ها، و... را مشاهده می‌کنید. بنابراین، هر اقدامی که در ایران انجام شود، دارای چنین خصلتی است. نمونه‌ی اخیر این پدیده، پویش «ایران همدل» است. در این شرایط، کمک‌هایی از مردمان سراسر ایران به پویش می‌رسد که خودش موضوع یک نمایشگاه است؛ نمایشگاهی از همدلی‌های متحیر‌کننده. شما در قضایای مختلف می‌بینید که صدای سیاست انقلابی از نقاط مختلف کشور شنیده می‌شود. بنابراین، به نظر می‌رسد که جمهوری اسلامی از توانمندی قابل ملاحظه‌ای در عملیاتی‌سازی اعتباری که تولید و توزیع می‌کند، برخوردار است.

گام دیگر این چرخه، عبارت از بازتولید و زنده نگه‌ داشتن اعتبار است. جمهوری اسلامی در جریان راهپیمایی‌های متعدد سالانه، نماز جمعه‌ها، همایش‌های سیاسی و دینی و ملی، مدام به متن مردم برمی‌گردد و موقعیت خود را می‌سنجد. پس، در کنار رویه‌هایی که در جوامع دیگر معمول است، مانند انتخابات ادواری که موجب سنجش فاصله‌ی نظام حکمرانی و دولت از مردم می‌شود، رویه‌های مکرر دیگری هم وجود دارد که دستگاه حکمرانی می‌تواند در جریان آن‌ها نسبت خود با اجتماع را بسنجد و تصحیح کند، و این‌گونه دوباره همه‌چیز سرزنده و سرحال می‌شود.

تسنیم: در شرایط کنونی، مهم‌ترین سازوکارهای حفظ و ارتقای روحیه اتحاد و انسجام اجتماعی و نیز مهم‌ترین مخاطرات آن را چه می‌دانید؟

حاجی‌حیدری: در پاسخ به این پرسش، چهار نکته به نظرم می‌رسد. دو نکته ناظر به سطح ساختاری تحلیل است، و دو نکته هم به سطح زیست‌جهانی تحلیل مربوط می‌شود. با توجه به نکاتی که در پاسخ به سوالات پیشین بیان کردم، نظر من این است که مهم‌ترین عاملی که می‌تواند به انسجام اجتماعی کنونی آسیب بزند، و ما نشانه‌هایی از آن را در مقطع پس از جنگ تحمیلی 12روزه هم مشاهده کردیم، فاصله گرفتن مجدد دولت از مردم است. مقام معظم رهبری در طول جنگ تحمیلی 12روزه، سه پیام صادر کردند، که هر یک از آن‌ها سه گام اثربخش در پایان پیروزمندانه جنگ به شمار می‌آمد، و مردم را از روند کشور مطمئن کرد؛ اما این نافی وظیفه دولت و سایر نهادها و نخبگان کشور نیست. نباید مدیریت بحران صرفاً به دوش رهبری کشور باشد، هر یک از سران قوا، و حتی هر یک از نخبگان و اثرگذاران در فرهنگ عمومی در این زمینه وظایفی دارند که باید به موقع تشخیص دهند، و به میدان بیایند. ما تجربه دوران دفاع مقدس را به یاد داریم، و شاهد بودیم که در آن مقطع، امام خمینی (ره) نقش خود را ایفا می‌کردند، حضرت آقا در قامت رییس‌جمهور وقت، نقش ویژه خود را داشتند، مرحوم هاشمی که در آن مقطع رییس ستاد جنگ، شورای عالی دفاع و مجلس شورای اسلامی بود، نقش خود را ایفا می‌کرد، و نخبگان و افراد وجیه‌المله به همین ترتیب... هرکس نقشی را ایفا می‌کرد، و این‌گونه بود که توانستیم جنگ تحمیلی هشت‌ساله را به رأس امور تبدیل کرده، و آن را مدیریت کنیم.

از سوی دیگر، شما می‌بینید هنوز مدت زیادی از پایان جنگ نگذشته، رییس‌جمهور تصمیم می‌گیرد یک لایحه سه‌فوریتی به مجلس تقدیم کند، و بعد، هم‌حزبی‌های ایشان غوغایی در اطراف این لایحه راه می‌اندازند و وقت سیاسی کشور را می‌گیرند، و جالب این که رئیس‌جمهور در واکنش، لایحه سه‌فوریتی خود را پس می‌گیرد. کل این اقدام آن هم در فاصله کمی پس از جنگ، بسیار ناامیدکننده بود، چرا که موضوع هیچ ربطی به دغدغه‌های مردم نداشت و ندارد. وقت و انرژی کشور در مدت کمی پس از جنگ، به موضوعی معطوف شد که هیچ ربطی به دغدغه‌های عمومی مردم نداشت، و بیشتر مورد علاقه نخبگان سیاسی اصلاح‌طلب و کارگزار بود. اگر میکروفون دستتان بگیرید، میان مردم بروید، و از آن‌ها بپرسید که ماجرای این لایحه سه‌فوریتی چه بود، خواهید دید که حتی کسی از محتوای آن اطلاعی ندارد، و تنها از این که وقت دولت به چنین چیزهایی تلف می‌شود - به جای آن‌که به مسائل اقتصادی و بازسازی نیروهای مسلح بپردازند - خشمگین هستند. به نظر می‌رسد که دولتمردان ما نمی‌دانند ریشه‌های انسجام ملی و ضعف آن از کجا می‌آید. گویی از دغدغه‌های مردم آگاه نیستند، و این همان چیزی است که مردم را عصبانی می‌کند. مردم باید احساس کنند که نخبگان سیاسی، دولتمردان، و به‌ویژه شخص رییس‌جمهور نسبت به دغدغه‌های آن‌ها آگاهی و ادراک دارند. به جای این موارد، دغدغه رییس‌جمهور باید معطوف به قیمت اقلام مصرفی مردم باشد، باید ناظر به تقویت بنیه دفاعی کشور باشد. به نظر می‌رسد که دولت باید در برخی مناسبات خود با مردم تجدید نظر کند. لباسش را خاکی کند، و بین مردم بیاید تا متوجه شود دغدغه‌های آن‌ها چیست. به هر ترتیب، می‌خواهم بگویم مهم‌ترین عامل آسیب‌زننده به انسجام اجتماعی طی چند دهه‌ای که از 1370 تا به امروز پشت سر گذاشته‌ایم، این بوده که مردم احساس کرده‌اند دولت از آن‌ها فاصله گرفته. وقتی معاون پارلمانی سابق رییس‌جمهور دوباره پس از جنگ به صحنه می‌آید، و در مصاحبه‌ای از هزینه‌های سنگین سفر خود به قطب جنوب می‌گوید، و اعلام می‌کند که به جز او برخی دیگر از اعضای دولت هم به این سفر رفته‌اند، انسجام اجتماعی آسیب می‌بیند، و همان مردمی که آن‌طور در تشییع شهدا چشم‌ها را خیره می‌کنند، نسبت به این اتفاقات خشمگین می‌شوند.

دومین نکته‌ای که در سطح ساختاری مطرح می‌شود، این است که از سال‌های 1980، فضای عمومی جهان به سمت نولیبرالیسم سوق پیدا کرده، و این گریزناپذیر بود. بدین معنا، بحران دولت‌های رفاهی به‌گونه‌ای بود که راه‌حلی جز نولیبرالیسم را پیش‌روی حکمرانان وقت قرار نمی‌داد. اما حالا به‌واسطه‌ی کلان‌داده‌ها، با شرایطی روبه‌رو هستیم که می‌توانیم هر میزان شناختی که نسبت به جامعه لازم داشته باشیم را از سیستم‌های رایانشی طلب کنیم، و آن‌ها چنین شناختی را برایمان فراهم سازند. برای مثال، وزارت رفاه با اطلاعاتی که در اختیار قرار دارد، می‌تواند مطلع شود که اکنون فلان شهروند در کدام بیمارستان حضور پیدا کرده است، و به او پیامک بزند: «با توجه به این‌که برای شما هزینه‌ی درمانی ایجاد شده، یارانه‌ی معینی را به حساب‌تان واریز کردیم». یعنی وزارت رفاه به‌جای این‌که بودجه‌ی عظیم یارانه را به‌صورت نادقیق و ناملموس به مردم تخصیص دهد، می‌تواند به‌صورت دقیق متوجه شود که هر کسی به چه نوع حمایتی نیاز دارد، و این‌گونه هوشمندانه‌تر عمل کند. اکنون با فراهم آمدن مقدمات حکمرانی رایانشی، زمینه برای ظهور چیزی فراهم شده است که می‌توانیم نام آن را «دولت نورفاهی» بگذاریم. «دولت نورفاهی» می‌تواند تعهداتی فراتر از تعهدات دولت‌های رفاهی را در قبال شهروندان انجام دهد. در چنین حالتی، مردم دوباره این احساس را پیدا خواهند کرد که دولت از متن آن‌ها برخاسته، و حاصل اراده‌ی ملی است. بنابراین، عاملی که در طول تاریخ پس از انقلاب اسلامی به تضعیف انسجام اجتماعی منجر می‌شده، می‌تواند ترمیم شود. اینک شرایطی فراهم آمده است که مردم دوباره بتوانند حضور دولت را در زندگی روزمره‌ی خود احساس و ایده‌ی دولت خدمتگزار را تجربه کنند. ما این امکان را داریم، و باید به‌سرعت از آن استفاده کنیم. سامانه‌های 110 و 137 نمونه‌ی تجارب موفقی هستند که به مردم این حس را می‌دهند که چقدر پلیس و شهرداری می‌توانند به زندگی‌شان نزدیک شوند، و هر زمان که به این دو نیاز داشته باشند، با یک تماس در کنار مردم باشند. دولت هم می‌تواند چنین تجاربی را بیافریند، و طوری با مردم ارتباط برقرار کند که آن‌ها حس کنند دولت‌مردان دردشان را می‌فهمند. مقدمات شکل‌دادن به «دولت نورفاهی» در نظام حکمرانی ما فراهم است.

دو نکته هم در سطح زیست‌جهانی بیان می‌کنم. یکی از مولفه‌های مهم تاب‌آوری جامعه‌ی ما در جریان جنگ تحمیلی 12روزه این بود که مردم «زندگی روال‌مندی» را تجربه کردند. مردم تهران روال سفر به شمال را داشتند. یکی از نقاط مثبت عملکرد دولت در جریان جنگ تحمیلی اخیر که نباید از نظر دور داشت، توجه مناسب به دو استان شمالی کشور بود. در این راستا، نیروهای مسلح، سپاه و بسیج این مناطق هم کمک‌های شایانی کردند. بنابراین، مردم سفری را تجربه کردند که شاید تا آخر عمر خاطرات خوب و صمیمی آن را فراموش نکنند. روال‌مندی زندگی مردم در تاب‌آوری‌شان بسیار موثر بود. همچنین، روال زندگی مردمی که در تهران ماندند هم تا حد زیادی دست‌نخورده باقی ماند. ارائه‌ی منظم خدمات شهری، دایر بودن فروشگاه‌های مهم زنجیره‌ای و... باعث شد که روندهای عادی زندگی روزمره مردم در پایتخت حفظ شود. بنابراین، یکی از مهم‌ترین نکاتی که باید روی آن کار کنیم، حفظ روال‌های عادی زندگی روزمره‌ی مردم است، و این با دولت نورفاهی بی‌ارتباط نیست. به‌واسطه‌ی امکاناتی که داده‌ها در اختیارمان می‌گذارند، می‌توانیم شرایط را طوری مدیریت کنیم که حتی در بحران‌های سخت اجتماعی هم روال‌های عادی زندگی روزمره‌ی مردم حفظ شود. همین فروشگاه‌های حاضر در بستر اینترنت توانستند این روال‌ها را در شهرهای بزرگ تا حدود زیادی حفظ کنند. ما باید از این روال‌ها محافظت کنیم. این امر، تاب‌آوری جامعه‌ی ما را در موقعیت‌های بحرانی تقویت می‌کند. مدتی قبل، مصاحبه‌ای را از مدیر یکی از شرکت‌های تحلیل داده دیدم که گلایه می‌کرد از این‌که اکنون داده‌ها و کلان‌داده‌های لازم برای حکمرانی رایانشی در کشور وجود دارد، اما نظام اجرایی سنتی اجازه‌ی چنین اتفاقی را نمی‌دهد، و دولت حاضر نیست از امکاناتی که ما فراهم کرده‌ایم استفاده کند.

نکته‌ی آخرم در سطح زیست‌جهانی این است که ما در جریان جنگ تحمیلی اخیر، بیش از گذشته متوجه شدیم که درگیر یک «جنگ شناختی» کامل‌عیار هستیم. اگر قبول داریم که درگیر یک جنگ شناختی کامل‌عیار هستیم، پس باید فوراً یک «قرارگاه عملیات شناختی» تشکیل بدهیم. همان‌طور که اگر می‌پذیریم که در جنگ اقتصادی هستیم، پس احتیاج به «قرارگاه جنگ اقتصادی» داریم. یکی از ضعف‌های عارض بر عملکرد ما این است که از مدت‌ها قبل می‌دانیم که درگیر جنگ شناختی هستیم، اما هنوز نظام مدیریتی خود را متناسب با این جنگ، روزآمد نکرده‌ایم. جنگ، نظام مدیریتی خاص خود را می‌طلبد. باید عده‌ای از طراحان و برنامه‌ریزان به قرارگاه بروند، و دور از هیاهو و بی‌قراری‌های متن جنگ، طراحی‌های لازم را انجام دهند، و سپس این طرح

اگر خوشت اومد لایک کن
0
آخرین اخبار